Sonntag, 18. Dezember 2011

تحمل کردن دشمنِ دولت / Der geduldete Staatsfeind

Brahamdagh Khan Bugti ist der meistgesuchte Mann Pakistans. Heute lebt er als Asylbewerber in Genf. Aber wie kam er überhaupt hier hin?

 براهمدغ بـُـگـٹـی در دوران بچگی، نشسته در کنار پدربزرگ و الگوی سیاسی
مبارزاتی خودش، شهید نواب شهباز اکبر خان بـُـگـٹـی (عکس آرشیو)  

اما وی چگونه به اینجا آمده؟
در یک صبح پنجشنبه پاییزی، در هتل لوکس "کمپنسکی" در بیرون از هتل چشم آسمان آبی، در "دی اوّو" ژنو، به شکار جلوه نمایی مشغول است، و در داخل هتل بر روی مبّل عمیق نشسته، یک مرد سی ساله با محاسن بر دقت به چهره، دمپایی آبی تیره رنگ لویی بر پا، با چشمانی به دقت بر اتاق افکنده، یک ساعت رولکس نقره ای بر مچ دستش رونمایی می کند، وی "براهمدغ بـُـگـٹـی" است، او فردیست که به شدت از سوی پاکستان در تحت تعقیب قرار دارد.
براهمدغ بـُـگـٹـی به همراه فرزندش
سه بار ایمیل و یک تماس تلفنی کافیست با وی ملاقات کنید، براهمدغ مایل است در مورد تاریخ و رویای خود از آزادی ایالت بلوچستان- پاکستان صحبت کند، جهان، سوئیس و به خصوص مقامات مهاجرت فدرال در برن-سوئیس، جایی که در آنجا از ژانویه 2011 درخواست پناهندگی وی تحت بررسی میباشد، او می خواهد  نشان دهد یک سیاستمدار است و نه یک شورشی و تروریست.
حضور و اسکان گرفتن بـُـگـٹـی در نزدیکی ژنو و زندگی با مادر، همسر و سه فرزندش، برای سوئیس دردسرهایی به ارمغان می آورد، از آنجا که برای اولین بار در ژوئیه 2011 ، دو گردشگر اهل سوئیس، در ایالت بلوچستان بوسیله طالبان ربوده و به وزیرستان شمالی. منتقل گردیدند، تحریک طالبان پاکستان وابسته به گروه تروریستی القاعده می خواهد آنها را با 102 نفر از رفقای محبوس خود، در زندان های پاکستان مبادله نماید.
براهمدغ بـُـگـٹـی ابدأ هیچ رابطه ای با آدم ربایی ندارد، آدم به موقعیت حساس وی آگاه است " 99 درصد معتقدم که تقاضای پناهندگی من پذیرفته خواهد شد، من تحت تعقیب قرار دارم، من فقط در این مورد نگرانم که شاید سوئیس، بنده را برای آزاد بدست آوردن گروگان های سوئیسی، با پاکستان مبادله و معاوضه کند"
بر اساس حقوق انسانی این مورد (مبادله و یا استراداد وی به پاکستان) نمی تواند صورت عملی و اجرایی به خود گیرد، در پاکستان وی نمی تواند از روند حقوق قضایی و مدنی سالم و عادلانه برخوردار باشد، براهمدغ بـُـگـٹـی نوه رهبر بسیار محترم "نواب اکبر بـُـگـٹـی" رهبر قبیله " بـُـگـٹـی" است، وی به جانشین او تعیین شده. همانطوری که اسامه بن لادن برای ایالات متحده آمریکا دشمن شماره یک بود، برای پاکستان نیز وی چنین است، او دشمن شماره یک پاکستان محسوب می شود. اما چه چیزی از وی چنین پدیده ای ساخته است؟
سیاستمدار یا شورشی، خوب یا بد، براهمدغ بـُـگـٹـی کیست؟
براهمدغ بـُـگـٹـی از داخل کیف چرمی خودش یک ورق کاغذ را بیرون می آورد و با مهارت قلم، به ترسیم نقشه پاکستان و ایالت های آن نمود، وی توضیح داد، که بلوچستان در یک چشم انداز چون منظره یی بمانند کره ماه می نماید، بلوچستان در جنوب غرب این کشور قرار دارد. وی می گوید در بلوچستان یک جنگ کثیف که جهان از فاجعه وحشتناک و نابودکننده آن خبر ندارد، در حال جریان است.
برای سازمان های کمک رسانی، سرزمین بلوچستان یک منطقه ممنوعه، ورود ممنوع است، حتی کارکنان صلیب سرخ و ناظران بیطرف بین المللی که بر منطقه آشنایی دارند، آنها نیز خودشان در انظار عمومی، ناشناخته به سخن می آیند.
موضوعی است خیلی حساس، بر لبان هر دیپلمات وقتی که کلمه بلوچستان بمیان می آید، فریاد بر می آید، که بلوچستان برای پاکستان، مثل، تبت است برای چین- یک پرسش سرنوشت ساز، وابسته به بخت و اقبال. موضوع بر سر اورانیوم و مس، نفت و گازطبیعی نهفته در زیر خاک بلوچستان می باشد. با این وجود در استان، فقر آشکار است و بیداد می کند، هشت نفر از هر ده نفر از دسترسی به آب سالم آشامیدنی محرومند، از هر ده نفر، نُه نفر با هیزم غذای خودشان را می پزند.
این قوم خاستگاه ایرانی دارد، بلوچ ها هرگز خودشان را پاکستانی نمی دانند، بعد از تاسیس کشور پاکستان در سال 1947 آنها پنج بارعلیه دولت مرکزی شورش کرده اند. تا به امروز، جنگجویان قبائلی به شکار خطوط راه آهن و خطوط لوله گاز دست میزنند، یا اینکه آنها به قتل پلیس و سربازان، عمد میورزند، مرزبانان و کارگران غیربومی و معلمان مورد هدف قرار می گیرند.
بلوچ ها از سوی افغانستان و آمریکا حمایت میشوند، این ابرقدرت یک بازی بهره وری دو گانه را، همچنین با ارتش پاکستان و سازمان اطلاعات نظامی این کشور، بازی می کند، آئی ایس آئی (سازمان اطلاعات و اینتلجنتس سرویس، وابسته به ارتش پاکستان) از کمک های آمریکا بهره مند است، اما آنها (ارتش و آئی آیس آئی و نیرهای مسلح پاکستان) در پاسخ به شورشهای بلوچ ها با خشونت وحشیانه برخورد می کنند.
مبارزان استقلال طلب بلوچ و هواداران سیاسی آنان، ربوده و شکنجه و به قتل رسیده و بدن مثله شده و بیجان آنها به دور در گوشه ای انداخته میشود، دیده بان حقوق بشر و سازمان عفو بین الملل گزارش داده اند، هر دو طرف مرتکب جنایات شدند، همین گزارش نیز باعث شد که دروازه کشور به روی اینها (گزارشگران دیده بان حقوق بشر و سازمان عفو بین الملل) بسته شد.
چطور، سوئیس برای وی ویزا صادر کرده؟
رئیس براه اندازی موج خشونت های اخیر بر علیه دولت مرکزی از قرار معلوم براهمدغ بـُـگـٹـی بوده؛ این را پاکستان می گوید.
اما چطور سوئیس برای یک فرد که فراری تحت تعقیب است، ویزا صادر نموده است؟ هیچ بیانی از سوی وزارت خارجه سوئیس در این زمینه منتشر نشده است. اما در این حوزه، دو حدس و امکان وجود دارد، اول اینکه آدم (مقامات سوئیسی) نمی دانسته که چه کسی را اجازه می دهند وارد کشور شود، دوم یا اینکه آدم (مقامات سوئیسی) می دانسته و عمدا می خواسته اند، برای رفع یک مسئله بین المللی، یاری رسانی نمایند، بدون اینکه درخواست آئی ایس آئی را در نظر بگیرند و یا تسلیم آن شوند.
بدون چشم پوشی آئی ایس آئی برای بـُـگـٹـی احتمالا ممکن نبود، او به سوئیس بیاید، این یک معامله بین پاکستان و ایالات متحده و احتمالا دیگر کشورهایی است، با وجود همه شگفت آور است این موضوع، وقتیکه آشکار شد که بـُـگـٹـی در کجا بسر می برد. این امر منجر به واکنش تند پاکستان باید می شد، اگر بر خلاف اراده آنان این جریان صورت گرفته بود؛ این سخن را یک مخبر روزنامه "زئت" با مخاطبین در محافل اطلاعاتی که منطقه را نیز خوب می شناسد، به میان آورد، برای نشان دادن امور، وی (خبرنگار روزنامه) می گوید "هرگز هیچ ماموری از آئی ایس آئی تا به اکنون، برای داد و فریاد نمودن در سفارت سوئیس، در اسلام آباد، پایش را بر روی فرش محل آن سفارت، نگذاشته است.
حتی در پاکستان نسبتا حالت آرام باقی ماند، در اواخر ماه مارس روزنامه تریبون اکسپرس وابسته به طرفدار دولت، وضعیت را چنین عنوان کرد. به احتمال بسیار پاکستان مخالف ارایه درخواست پناهندگی بـُـگـٹـی است، اما از سوی دیگر آدم (پاکستان) راضی بود که وی از سوئیس، دیگر نمی تواند منبع انرژیی برای شورش بلوچ ها باشد، بدین دلیل به درخواست استرداد وقعی (از سوی سوئیس) گذاشته نشد.
بی سر و صدا و آرام دور از خانه خود در شهر بیطرف ژنو، آیا می شود این را یک امتیاز دانست، حال نباید بیشتر خود را در جنجال پولی پاکستان گیرودار نمود، به خصوص زمانی که بحث آزادی دو گروگان اسیر سوئیسی موضوع باشد، بـُـگـٹـی در این بازی نقش برجسته ای میباشد.
براهمدغ بـُـگـٹـی در ژنو-سوئیس
به گفته همقطاران وی، او با مقامات سازمان ملل در ژنو و مقامات رسمی سوئیس دیدار داشته، آیا وی بیهوده تلاش می کند "مهم این است که درخواست پناهندگی من مورد قبول واقع خواهد گردید، در حال حاضر موضوع زنده ماندن می باشد؛ این سخن را بـُـگـٹـی می گوید"
تنها بعد از پایان ماه آگست، وی با نیویورک تایمز نکات بسیاری را به تصویر کشید، و سر و صدای دولت پاکستان را در آورد، یک سخنگوی دولت پاکستان در یک مقاله ایی در روزنامه "داون" می گوید؛ ما از دولت سوئیس استرداد بـُـگـٹـی را درخواست کردیم، اما در "برن" کسی از این موضوع خبر ندارد.
اما "بـُـگـٹـی" کیست؟ فرد مورد سخن بر روی مبل قرار می گیرد و یک جرعه از قهوه اسپرسو خودش می نوشد "بله شورشی بـُـگـٹـی (ازطایفه ها تشکیل دهنده قبیله بزرگ بـُـگـٹـی)  وجود دارد، اما من با آنها ارتباطی ندارم. او یک رهبر سیاسی و رئیس حزب جمهوریخواه بلوچ بود.
اکنون این مورد ساده به نظر نمی آید، اگر چه کارشناسان استراتژیک مانند "آلبرت اشتال" که می گوید " بـُـگـٹـی یک تروریست نیست" یا که "جورج لئفور" می گوید "دستان بـُـگـٹـی به خون آلوده نیست" کسانی که در روزنامه "له تمپس" چاپ غرب سوئیس، از وی حمایت کردند.
یک مخبر روزنامه "زائت" می گوید " بـُـگـٹـی در اوایل در سوءقصدها دست داشته، در اسناد ویکی لیکس، وابسته به قونصل آمریکا در کراچی آمده است "حزب جمهوریخواه بلوچ بمانند یک دستِ ارتش جمهوریخواه بلوچ است، احتمالا هر دو گروه بدست براهمدغ رهبری و هدایت می شوند، یکسال پیش در یک گفتگوی تلفنی با "گاردین" بـُـگـٹـی گفته است "ما می خواهیم که مسئله از طریق سیاسی حل شود، هیچ کس نمی خواهد دست به اسلحه ببرد، اما با توجه به آنچه که رخ می دهد، این رویدادها و رخدادها مقاومت مسلحانه را، الزامی و ضروری و حتی جبّری می سازد".
براهمدغ نیز در آنجا حضور داشته است، وقتی که قبیله وی، که بیش از 13.000 کیلومتر مربع اراضی که در آن 150.000 نفر اسکان دارد، با مالکیت دارایی مالی به مبلغ 40 تا 50 میلیون دلار، در تابستان 2005 سوگند انتقام گیری را بجا آوردند، در آن هنگام در گفتگو با روزنامه اکونومیست، پدر بزرگ سالخورده وی "نواب اکبر بـُـگـٹـی" گفت "بسیار بهتر است به کوه بزنیم از اینکه در تختخواب و در بستر بمیریم"
از"سوسو زننده قدیمی" ژان ژاک روسو، که به بلوچی ترجمه شده. در سال 1953 میلادی وی (شهید نواب اکبر بـُـگـٹـی) در تاجگذاری ملکه الیزابت دوم (ملکه کنونی انگلستان) حضور داشته، و در سن 29 سالگی سمت وزیر دفاع پاکستان را در مدت کوتاهی بدست داشته، اما یک شبه به یک مبارز مقاومت تبدیل شد.
براهمدغ بـُـگـٹـی در مورد ریشه های تاریخی قوم (ملت بلوچ) خود در بین النهرین باستان و مادها، ایرانیان و اسکندر کبیر و استعمار بریتانیا، می گوید، تا بالاخره به ژانویه 2005 میرسد.
در ژانویه 2005، دکتر شازیه خالد بلوچ، از سوی یک کاپیتان ارتش پاکستان، مورد تجاوز قرار گرفت، این روخداد آنچه اتفاق افتاد، خشم بلوچ ها را مشتعل کرد، مبارزان و رزمجویان متعهد به قبیله و طایفه های بـُـگـٹـی، حملات به نیروهای امنیتی و خطوط لوله گاز در سراسر پاکستان را اعمال کردند، تا بدین صورت گازرسانی به مناطق پاکستان را مختل کنند، در این زمینه ارتش پاکستان همان کاری که همیشه در چنین مواقعی انجام می دهد، به سرکوب و کشتار بلوچ ها دست یازید.
در 17 ماه مارس 2005 حمله نیروهای ارتش، تحت عنوان "حمله دره صحرا" به قلعه دیره بـُـگـٹـی حمله بردند، نتایج آن حمله 57 نفر کشته و بسیاری از آن کشته شدگان را زنان و بچه ها شامل بودند، گلوله ها ارتش پاکستان با انحرافی که بر هدف داشتند، نتوانستند به محل "ستاد قبیله بـُـگـٹـی" به جایی که براهمدغ بـُـگـٹـی در آنجا حضور داشت، برخورد کنند. در روز بعد ارتش به ظاهر معذرت خواهی نمود.
بـُـگـٹـی جوان می گوید؛ جلسات متعددی در باب این مقوله بین ارتش و سران قبیله های بلوچ صورت گرفت. در ضمن پرویز مشرف رئیس جمهور وقت، که تا آنزمان به روی زین قدرت نشسته بود، با سخنانش فضای مابین طرفین را پیچیده تر و در باره نواب اکبر بـُـگـٹـی اظهارات زهرآگین می نمود، وی (مشرف) می گفت؛ چه کسی به او (نواب اکبر بـُـگـٹـی) این قدرت و مسئولیت را داده که از جانب بلوچستان صحبت کند (در صورتی که نواب اکبر بـُـگـٹـی در همانحال که یک فرد بلوچ بود، نیز یک ریش سفید و رئیس قبیله چند ده هزار نفری از طایفه های تشکیل دهنده قبیله بـُـگـٹـی بود) برای پرویز مشرف، آن مرد سالخورده کلید و نیز در همانحال مانع، بزرگترین منبع گاز طبیعی، در پاکستان بود.
پیاده روی به سوی افغانستان
وضعیت تشدید شد، زمانیکه رزم آوران مبارز بلوچ با بکارگیری راکت انداز به یک حوزه انتخاباتی پرویز مشرف حمله کردند، در 17 دسمبر 2005 ارتش مجددا به دیره بـُـگـٹـی حمله برد و آنجا را گلوله باران نمود، با این هجوم و کشتاری که ارتش پاکستان براه انداخته بود، نواب اکبر بـُـگـٹـی 80 ساله را مجبور کرد که با همراه نوه مورد علاقه خودش، که بعد از مرگ پدر نوه اش، او در نزد وی بزرگ شده بود، راهی کوه ها شود، شکار کردن انسانها آغاز شد.
در پایان آگست 2006  گروههای متعلق به ارتش پاکستان به جستجوی پناهگاه آنان در کوهها پرداختند، سه کیلومتر دورتر از پناهگاه ی پدر بزرگش، براهمدغ بـُـگـٹـی شاهد بود که چگونه آن فاجعه روی داد، در ساعت 6 صبح 4 جت جنگنده در افق ظاهر شدند، و در 50 متری وی نیز بمب های شلیک شده ارتش فرود می آمدند.
بر اثر بمباران استراحتگاه شبانه آنها و کامپیوتر لپ تاپ و پاسپورت وی نیز نابود شدند، تا به امروز وی از گوش راست مشکل شنوایی دارد و از گوش راستش نمی تواند صدایی را بشنود، وی در بین گفتگو، دوباره و باز دوباره باید به میزی که قهوه بر رویش گذاشته شده است، جهت واضح شنیدن سخنان موضوعِ گفتگو، به سوی میز به جلو لّم دهد.
هلیکوپترها در امتداد پشته کوه در حال پرواز بودند، آنها سربازان چترباز را پیاده می کردند تا در منطقه به جستجو بپردازند "تلفن ماهواره ای به ما خیانت کرد" این را براهمدغ بـُـگـٹـی می گوید؛ من به پدربزرگم گفتم، که این تلفن ماهواره ای را خاموش نماید، اما وی از انجام این کار خودداری کرد. در سومین روز حمله ارتشیان، در 26 آگست دولت پاکستان مرگ بـُـگـٹـی سالخورده را بهمراه 32 تن دیگر از همرزمانش اعلام نمود.  
شهید نواب شهباز اکبرخان بـُـگـٹـی به همراه افراد قبیله
 در ایالت بلوچستان اشغال شده بدست پاکستان (عکس آرشیو)
بـُـگـٹـی با آرامی به شرح داستان خود میپردازد، حتی یکبار هم نگاه عصبی بر چهره این متقاضی پناهندگی عیان نمی شد، حتی وی نیز به  تئوری توطئه در زمینه خودش باور ندارد. بعد از مرگِ پدربزرگ، نوه به همراه مبارزان بازمانده و با کمک رهبران محلی به مدت 19 روز پای پیاده برای رسیدن به افغانستان راه پیمودند، از آن محل وی خانواده خودش را فرا خواند، در ابتدا آنها در قندهار اسکان یافتند، بعد از آن در کابل سکنی گزیدند، جایی که وی تقریبا هر سه ماه مجبور بود، مکان زندگیش را تغییر دهد، وی هر دو هفته شماره تلفن همراه خودش را تغییر میداد.
در زمانهای مختلف، گروه طالبان و القاعده تلاش کردند وی را به قتل برسانند، یکبار که آشکار شد سازمان "آئی آیس آئی" پاکستان به یک  خبرنگار افغانی بنام "نواب مومند" 800.000 دلار پول داده و از وی خواسته بوده، از طریق انفجار انتحاری خود، به کشتن براهمدغ، دست بزند، اما آن مرد خبرنگار افغانی، این پیشنهاد آئی آیس آئی را رد می کند.
یکبار درمحله "وزیر اکبرخان" در منطقه اعیان نشین کابل، یک اتومبیل که در آن به هدف بقتل رساندن بـُـگـٹـی بمب جاگذاری شده بود، منفجر شد، اما وی همیشه به دلیل هشدارهایی که می گرفت، جان سالم به در برده، وی میگوید "رئیس سازمان اطلاعات افغانستان برای من بسان یک برادر میماند"
سوئیس، از بـُـگـٹـی چه میدانسته، وقتی که برای وی ویزا صادر کرده است؟
اما به تدریج فشار پاکستان بر همسایه اش افغانستان افزایش یافت، مشرف و سازمانهای اطلاعاتی اش، به هر قیمتی که میشد خواستار دستگیری بـُـگـٹـی بودند، یک خودی (عوامل حکومت پاکستان) می گوید "وی به مثابه یک دندان فاسد میماند در بین روابط پاکستان و آمریکا.
در 24 فوریه 2010  تصمیم سرنوشت وی گرفته شد، باز دوباره به نفع او، رئیس سازمان "اف بی آی" رابرت مولر با وزرای کشور افغانستان و پاکستان به جهت گفتگو در اسلام آباد دیدار کرد، آنها در مورد یک معامله در باب ملا "برادر" یکی از رهبران طالبان که در شهر لاهور- پاکستان در زندان بسر میبرد، صحبت کردند، ایالات متحده برای بدست آوردن ملا برادر، سخت تلاش می کرد.
سفیر ایالات متحده آمریکا در اسلام آباد توصیه کرده بود که "ما بایستی یک نوع معامله ملا "برادر" را در مقابل "بـُـگـٹـی" متصور کنیم. در نظر بگیریم و تصور کنیم که "براهمدغ بـُـگـٹـی" به مثابه یک مقوله ای مینمود که در دستان آمریکا به گرو افتاده بود، اما آنها (آمریکائیان) در این حوزه عمل تردید داشتند و از انجام این بده بستان امتناع می ورزیدند.
زیرا ایالات متحده خودش به بلوچستان، که دومین مدخل برای رساندن ادوات و تجهیزاتی که آمریکا در افغانستان به آنها احتیاج دارد از مسیر ایالت بلوچستان میگذرند. با توجه به اطلاعات ارائه شده توسط روزنامه گاردین، سازمان سیا، با در دسترس داشتن یک فرودگاه، از آن جا (در ایالت بلوچستان از فرودگاهی، بنام، فرودگاه شمسی) با پرواز و فرود آوردن هواپیبما های بدون سرنشین خود، برای استفاده در سرکوب کردن طالبان و القاعده در مناطق قبیله نشین را به مورد اجرا می گذارد، به همین دلیل معامله تعویض نمودن منتفی میشود، ولی با وجود همه اینها، این رهبر بلوچ مجبور شد از منطقه هندوکش خارج گردد.
دو ساعت در هتل لوکس در ژنو سپری شد "شما نمی خواهید برای صرف ناهار بمانید؟ "بـُـگـٹـی این سوال را پرسید، ما سالاد سزار و ساندویچ باشگاهی (کلوب ساندویچ) سفارش دادیم. بـُـگـٹـی ادعا دارد، که آگاهی از این توطئه های گذشته، برای آشکارنمودن حقیقت درسی است که او را آگاه تر ساخته، با وجود این، وی با کمیساریای عالی سازمان ملل تماس گرفت "ما مجبور شدیم از کابل خارج شویم، وضعیت به صورت بسیار خطرناکی تبدیل شده بود، با کمک چنین مواجبی در نهایت خود را به سوئیس رساند و تا به امروز با احتیاط زندگی میکند.
کمیساریای عالی سازمان ملل می گوید؛ اصلا ربطی بر موضوع وجود ندارد، که ما می خواستیم وی را به ایرلند منتقل کرده و ببریم، همچنین فرانسه و نروژ محل مورد بحث بودند، این طرح ها با شکست مواجه شدند. در شهر "برن" شورای خارجی، وابسته به وزارت خارجه سوئیس، در خصوص صدور ویزا برای وی، مایل نیست در باب موردی که به افراد خاص مرتبط هستند، تفسیری و بیانی منتشر کند.
واضع است که بـُـگـٹـی در اکتوبر 2010 در دُبی به احتمال بسیار، با در دست داشتن یک پاسپورت جعلی افغانستانی به کنسولگری سوئیس مراجعه کرده، و به وی ویزای توریستی اهدا شده، او در ژنو بعد از ورود با وکیل خود ملاقات نمود و در مورد وضعیت، خودش را مطلع ساخت، بعد دو بار حداقل، وی از اینجا به دُبی بازگشته، بار اول در بهار 2011 بود که وی خانواده خودش را به ژنو آورد.
در اینجا در ژنو در تبعید، او در حال حاضر خود را یک سیاستمدار میانه رو معرفی می کند. ترس؟ نه ابدا در سوئیس. اگر چه بعضی اوقات چنین احساس میکند که پاکستانی ها به دنبال و تعقیب وی هستند. چند روز پیش در رسانه ها پاکستان گزارش شد که حکم جلب و دستگیری رئیس جمهور سابق پاکستان پرویز مشرف به اتهام قتل نواب اکبر بـُـگـٹـی سالخورده صادر شده است، ملتی (ملت پاکستان) که مردی را مورد پیگرد و حکم جلب قرار داده اند که وی بدترین دشمن آنها (پاکستان) را از بین برد.
"بـُـگـٹـی" نوه، در رویای رسیدن به یک آینده صلح آمیز است "من مایلم و می خواهم مثل دُبی با کار بر چیزهایی مانند مستغلات و املاک و امثالهم مشغول بشوم" رهبر شورشی به عنوان یک واسطه.
اما چنین نگرش میانه رویی می تواند، در سرزمینش بلوچستان به کاهش همگرایی و طرفداری جوانان بلوچ نسبت به وی بینجامد، فقط پاکستانی ها مورد تنفر نیستند، حتی خود نخبگان (نخبگان بلوچ) که در کراچی و دُبی و یا در لندن، یک زندگی شیرین لوکس را سپری میکنند، با برخوردار بودن از چنین اوصافی، آدم می تواند هشدار دهد، مبنی بر اینکه، شیوه رادیکالیزه و افراط گرایی شدن جوانان را به صورت متفاوتی درک کنیم، یعنی ترس از دست دادن نفاست خویش.
(اصل این مقاله در سایت اینترنتی "زائت" آلمانی زبان به قلم "ماتی آس داوم" بتاریخ 3.11.2011 منتشر شده است)
Von Matthias Daum
(جهت شنیدن و مشاهده کردن مصاحبه براهمدغ بـُـگـٹـی، با یک رسانه سوئیسی، که به زبان آلمانی، که در یک برنامه از شبکه تلویزیون سوئیس پخش شد، به سایت آدرس اینترنتی ذکر شده ذیل مراجعه نمائید)
واژه ها و جملات داخل پرانتز( ) در این مطلب از مترجم میباشند.
برگردان، از آلمانی به فارسی از؛ ح د سدیچ
شنبه 17 دسامبر 2011